نقش ولایت پذیری در حادثه عاشورا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نقش آفرینی روزآمد برای یاری ولی زمان ناظر به واقعه عاشورا و ظهور

16 آبان 1393 توسط بديع الزمان

حجت الاسلام محمد رضایی در گفت و گو با خبرنگار حوزه مهدویت خبرگزاری شبستان با بیان اینکه سبک زندگی شیعی در سه ضلع؛ خود، ولی زمان و جامعه معاصر با ما تعریف می شود، گفت: اگر در این راستا اساس وضعیت حق و باطل در جامعه عمل کنیم با توجه به دو ضلع دیگر سبک زندگی معنا می شود.

وی با اشاره به بحث روزآمدی یاری ولی زمان در ادعیه و زیارات مهدوی و حسینی خاطرنشان کرد: در تمام این ادعیه می گوییم خدایا به ما توفیق ده که ما نه جز متقدمین و نه جز متاخرین بر معصوم باشیم و ما را در کنار او قرار بده این دعا به این معنا نیست که در این رابطه فقط خود و معصوم را ببینیم بلکه باید او را در بستر نیازهای خود و ولی زمان ببینیم.

حجت الاسلام رضایی رصد حق و باطل و نیازهای امام را از مبانی سبک زندگی شیعی دانست و بیان داشت: در این راستا وقتی حق و باطل و نیازهای معصوم شناخته شدند باید انسان هم پیوسته و دائم روزآمدی داشته باشد به این معنا که توانمندی ها، ظرفیت ها و استعدادهای وجودی فرد در هر زمینه ای به روز شوند.

این پژوهشگر مهدوی با بیان اینکه فرد باید نقش خود را با توجه به توانایی ها خود در ارتباط با ولی زمان پیوسته به روز کند، اظهار داشت: در این ارتباط فرد باید دریافت های خود را چه در زمینه علمی، سلوکی و مهارتی به روز کند تا عقب نیفتد به طور مثال اگر در صنعت به روز نباشد عقب می افتد یا در اخلاقیات؛ روزآمدی در نماز و تکرار هر روزه اش به این معناست که در هر نماز انس خود را باید با منبع فیض برقرار کنیم.

وی با بیان اینکه انسان باید پیوسته جغرافیای حق و باطل را در یاری ولی زمان در نظر بگیرد تا عقب نیفتد، تصریح کرد: در دوران غیبت باید نایبان امام را در هر عصری که زندگی می کنیم بشناسیم به این معنا که در دوران غیبت هم امام و هم نایبان و وکلای امام را بشناسیم و هم نیازهای امام و وکلایش را به خوبی درک کنیم و بر اساس توانمندی های خود به طور روزآمد ایفای نقش نماییم.

حجت الاسلام رضایی گفت: سبک زندگی یعنی نقش آفرینی روزآمد ناظر به نیازهای ولی زمان و نایبان در بستر زمان. در مرحله بعدی باید براساس اولویت های وجودی خود در زمان مناسب ایفای نقش کنیم که اگر مستقیم با ولی زمان و نایبان در ارتباط باشیم که مسیر روشن است اما اگر این امکان نبود، خود تشخیص زمان یاری دهیم.

این پژوهشگر مهدوی بااشاره به حبیب بن مظاهر، بریر بن حمدانی و انس بن مالک اسدی در یاری امام حسین(ع) در واقعه عاشورا، ادامه داد: این 3 نفر وقتی می فهمند که امام حسین(ع) از مدینه به مکه رفته و قیامش را آغاز کرده است. ناظر به شرایط زمانه عمل کردند نه تقدم کردند و نه تاخر.

وی با اشاره به مثالی در این زمینه افزود: سلیمان بن صرد خزاعی هنگامی که امام حسن(ع) شهید شد، به امام حسین(ع) نامه نوشت که قیام کن و ما تو را یاری می کنیم که امام جواب دادند. الان وقت قیام نیست ولی وقتی که امام حسین(ع) به کوفه آمدند سلیمان امام را یاری نکرد این یعنی تقدم و تاخر بر ولی معصوم.

حجت الاسلام رضایی گفت: حبیب و بریر و انس بن مالک نیز به یاری امام حسین(ع) پیوستند و براساس توانمندی که داشتند و تشخیص خوب و به موقع خود توانستند یاری ولی معصوم خود کنند، حبیب در کوفه ماند و چون اعتبار و جایگاه اجتماعی بالایی داشت تا آخرین لحظه نقش آفرینی کرد و از اعتبار و جایگاه خود برای یاری امام حسین(ع) استفاده کرد.

این پژوهشگر مهدوی ادامه داد: بریر نیز معلم قرآن بود و در کوفه جایگاهی نداشت و اگر در کوفه می ماند، ممکن بود در محاصره ابن زیاد قرار بگیرد و از امام حسین(ع) عقب بماند به همین خاطر به مکه رفت و به ولی زمان خود پیوست.

وی با بیان اینکه انس بن مالک که پیرترین شهید کربلا بود به بیابان های کربلا رفت و در آنجا منتظر امام ماند، افزود: انس می گفت در نوجوانی شنیدم که پیامبر(ص) می فرمود که فرزندم حسین(ع) قیام خواهد کرد و در عراق به شهادت خواهد رسید این پیرمرد در جنگ صفین همراه امام علی(ع) بود و وقتی دید که امام در راه برگشت از جنگ در بیابان های کربلا در محل گودال قتلگاه بر امام حسین(ع) گریه می کنند دریافت که این آدرسی است که پیامبر داده و این زمان زمان موعود است.

حجت الاسلام رضایی ادامه داد: بنابراین وقتی دید در کوفه جایگاهی ندارد و نمی تواند به مکه برود قبل از ورود امام حسین(ع) به کربلا از کوفه به کربلا آمد و به انتظار امام نشست به این معنا که اگر نمی توانی در کنار امام باشی در مقصد به انتظار امامت بنشین.

این پژوهشگر مهدوی با بیان اینکه سبک زندگی شیعی یعنی نقش آفرینی روزآمد برای ولی زمان، خاطر نشان کرد: مبنای سبک زندگی بر اساس سه موضوع است؛ امام چه نیازی دارد، فرد چه توانمندی و استعدادی دارد و وضعیت حق و باطل چیست همچنین تشخیص اولویت ها در نقش آفرینی یاری امام نیز مهم است.

وی با بیان اینکه نقش آفرینی اصحاب الحسین در کربلا الگوی اصحاب المهدی است، اظهارداشت: در دوران غیبت و انتظار یاوری امام زمان باید بر اساس اولویت ها و توانمندی های به موقع و نیازهای امام و بررسی وضعیت حق و باطل صورت گیرد که اگر این چنین شد تقدم و تاخر نسبت به امام نخواهیم داشت.

 نظر دهید »

ظهور امام ناطق بالحق برای خونخواهی امام حسین(ع)

16 آبان 1393 توسط بديع الزمان

در زيارت شريف عاشورا معارف بلندي بيان شده است كه مقامات سلوكي و مسير ما را در استفاده از عاشورا معين مي كند. زيارت عاشورا و سيري كه براي زائر در اين زيارت اتفاق مي افتد در يك نگاه كلان، در دو قسمت يا فراز اصلي مطرح مي شود:

راه يابي به “مقام محمود”

دعاي ديگر اين است: “وَ اَسَئلهُ اَن يبَلغَني المَقامَ الَمحمودَ لَكُمُ عِنْدَ الله” وجود مقدس رسول الله(ص) صاحب مقام محمود هستند. اگر كسي مجراي نعمت هاي الهي شد و رحمت هاي او، به خصوص رحمت رحيميه از طريق او به خلايق رسيد، او مستحق حمد مي شود و مقام محمود پيدا مي كند. مقام محمود مطلق آن مقامي است كه همه فيوضاتي كه به همه عوالم مي رسد، از طريق اين مقام مي رسد. اگر كسي به اين مقام رسيد و كائنات را به او سپردند، هر فيضي كه به هر كسي مي رسد، از طريق اوست.

البته قبل از اين مقام، مقام محبت است. تا مقام محبت نباشد حضرت(ع) به اين مقام نمي رسد. اگر خداي متعال به ايشان، مقام محمود داده و زمام كائنات را به او سپرده، كسي است كه «إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ أَدَّبَ نـَبـِيهُ عـَلَى مـَحـَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(12) او در مقام محبت است و چون محبت به خداي متعال دارد، محبت به مخلوقات خداي متعال هم دارد؛ «عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»(13) به هر كسي مقام محمود نمي دهند؛ آن كسي كه اول در مقام محبت است و خداي متعال را دوست دارد و معدن الرحمه است، مي تواند مقام محمود هم پيدا كند. به پيامبر اعظم(ص) مي گويند: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(اسراء/79) كأنه رسيدن به مقام محمود، مبعوث شدن و بعثتي براي حضرت(ع) است. كسي كه در اين مقام محمود است، مي تواند شفاعت كند.

با اين مقدمه، “اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ” يعني چه؟ اين دعا اگر به اين صورت، معنا شود كه «من مقام معصوم(ع) را پيدا كنم»، اين، توهم است و هوس و طمع در شجره ممنوعه است كه هر كسي داشته باشد، از بهشت بيرونش مي كنند. شما اگر خيلي هنر داريد كاري كنيد كه اميرالمؤمنين علی(ع)، اميرتان باشد!

معناي دوم اين است كه: “دستم به شما برسد و شما دستگيري كنيد.” اگر كسي نتوانست به آن مقام محمود راه پيدا كند خيرات، به روي او بسته مي شود. «اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ» يعني من بي حجاب به مقام محمود شما راه پيدا كنم و خودتان مستقيم دستمان را بگيريد؛ نه با واسطه.

معناي سوم كه معناي خوبي است، اين است كه انسان در سير با عاشورا مي تواند به اين مقام محمود متصل شود و اگر چنين شود، آن مقام، در انسان تجلي مي كند و انسان خودش هم مي تواند شفاعت كند. يعني وقتي دستش را گرفتند خودش هم مي تواند دست گيري كند و به يك معنا مقام محمود در او نازل مي شود (نه آن كه خودش به آن مقام برسد).

اگر كسي سالك با زيارت عاشورا بود مي تواند به جايي برسد كه دست خودش را به دست ولي خدا برساند و پس از آن، دست ديگران را هم بگيرد و به ولي خدا برساند؛ يعني انسان، ابزار اميرالمؤمنين(ع) بشود و حضرت(ع) به وسيله او انسان هاي ديگر را هدايت كند؛ كما اينكه بعضي ها تور شيطان و شَرَك شيطان هستند و شيطان با آنها تور مي اندازد. پس، «أَنْ يبَلِّغَني الْمَقامَ الْمَحْمُود» يعني يا اباعبدالله(ع)، من ابزار شما شوم و قلوب را به طرف شما بياورم؛ يعني اول، من با شما باشم (مقام معيت) و ثبات قدم داشته باشم و ابزار هم باشم و ديگران را هم به طرف شما بياورم و دور و بري براي شما درست كنم و جاذبه ام جاذبه اي باشد كه همه را دور شما بياورد. بر اين اساس، سالك وادي عاشورا، هم خودش مي تواند به معيت و ثبات قدم برسد و هم مي تواند ديگران را به صراط مستقيم بياورد.

سيدالشهدا(ع)، هم ثارالله است هم ثارك است و هم ثاري

دعاي ديگر در زيارت عاشورا، درخواست دوباره براي خونخواهي سيدالشهداء(ع) ‌است؛ “وَ اَنْ يَرزُقَني طَلَبَ ثاري مَعَ اِمامٍ هُدي ظاهِرٍ ناطِقٍ بالحَقِ مِنْكُمْ.” در خونخواهي مرحله قبل، “طَلَبَ ثارِكَ” را درخواست مي‌كند اما اينجا تعبير اين است: “طَلَبَ ثاري.” كأنه كسي كه اين قدم‌ها را برداشته، به حدي به امام(ع) نزديك مي‌شود كه ديگر خون امام(ع)، خون او مي شود. امام(ع)، هم ثارالله است هم ثارك است هم ثاري. اين خونخواهي مربوط به دوره ظهور است كه آن امام هدايت كه امامِ ناطق بالحق هستند، ظهور پيدا مي‌كنند.

رسيدن به ثواب اعظم ابتلائات

دعاي ديگر اين است: «أنْ يعْطِينِي بِمُصابِي بِكُمْ أفْضَلَ ما يعْطِي مصاباً بِمُصِيبَتِهِ». آن روي سكه بلا، ثواب و رحمت است. بلاي عقوبت و عذاب براي كافر است اما مؤمن اگر مبتلا مي‌شود براي كفاره گناهان يا ترفيع درجه است. امكاناتي كه به مؤمن مي‌دهند براي اين است كه با اين امكانات به طرف خدا برود نه اينكه مال، فرزند، جان، آبرو، حجاب و بت او شوند؛ يعني بنا بود با اين آبرو به خدا برسد و اگر اينها حجاب انسان شدند خداي متعال با گرفتن اين تعلقات و با بلا، انسان را سالك مي‌كند. صابرين آنهايي هستند كه در گرفته شدن نعمت، به خدا نزديك مي‌شوند و مي‌گويند: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ». يعني با تعلق به حضرت حق و با اين محبت برتر و عشق برتر، از محبت‌هاي كوچكتر عبور مي‌كنند. معناي «مصيبت» هم اين است كه چيزي كه برنامه ريزي و هدف گيري شده، به هدف هم خورده است كه بسياري از آنها به خاطر اعمال خودمان است؛ «مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ»(شوري/30)

ولي بلاي معصوم(ع) اين طور نيست. در آنجا فقط ترفيع درجه است و نيز اين كه مي‌خواهند بار ما را بكشند. يعني ما اگر بخواهيم به خداي متعال برسيم با اين گناهان و با اين تعلقات به شيطان و نفس و دنيا ميسر نمي‌شود. سيدالشهداء(ع) ‌اين بار بلا را برداشتند كه ما را در بلاي خودشان بياورند تا با بلاي خودشان، ما هم سالك شويم و الا خودمان، سالك نمي شديم.

باطن عاشورا، رحمت اكمل و اعظم است و جذباتي است كه انسان را سالك و مقرب مي‌كند. آنقدر اين ابتلا، عظيم است كه نه فقط ما،‌ بلكه ملائكه مقربين و انبياء مرسلين هم در اين وادي، سالكند و مراتبي از قربشان با بلاي سيدالشهداء(ع) حاصل مي‌شود؛ لذاست كه خداي متعال به جبرئيل دستور مي‌دهد روضه سيدالشهداء(ع) را در مواقع سخت براي حضرت نوح(ع) يا براي حضرت زكريا(ع) يا حضرت آدم(ع) و… بخوانند و آنها استقامت خود را با تعلق به سيدالشهداء(ع) افزايش دهند.

يك روي بلاي سيدالشهداء‌(ع) بلاي عظيم است و روي ديگر، ضيافت خاص خداي متعال و رحمت و محبتي است كه از عاشورا ظهور و تجلي پيدا كرده و همه عارفان و اولياء خدا و انبياء، در منزلي از منازل سلوك خود به اينجا مي‌رسند و بايد از اين وادي عبور كنند تا مقرب شوند.

اگر كسي وارد عاشورا شد و پا به وادي بلاي سيدالشهداء(ع) گذاشت در ظرف خود، مي‌تواند با بلاي سيدالشهداء‌ به مقام تحمل اعظم ابتلائات برسد. آنقدر اين بلا، عظمت و جلالت دارد كه همه مقامات با آن حاصل مي‌شود؛ «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ». اين است كه ما درخواست مي‌كنيم: «أنْ يعْطِينِي بِمُصابِي بِكُمْ أفْضَلَ ما يعْطِي مصاباً»؛ يعني ما هم مي‌توانيم جزو كساني بشويم كه وارد عاشورا مي شوند و به ثواب اعظم ابتلائات مي رسند و به بالاترين آن محبت هايي كه خداي متعال به اهل ابتلاء مي‌كند دست پيدا مي كنند.

يكي از جلوه‌هاي جمال عاشورا همين “شفاعت” است كه غير از ضيافتي است كه خداي متعال براي خود معصوم(ع) مقرر فرموده است.‌ شفاعت اين است كه همه مي‌توانند در اين وادي وارد شوند و وقتي وارد شدند به اعظم ثواب‌هاي اهل بلا و به اعظم جذبات و جلوات معنوي راه پيدا كنند و به بالاترين درجات قرب با عاشورا برسند.

در ادامه زيارت عاشورا آمده است: «اللهُمَّ اجْعَلْني في مَقامِي هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ». اگر كسي وارد اين مرحله شد همه گذشته‏اش تحت پوشش صلوات و رحمت و مغفرت قرار مي‌گيرد. اين صلوات، چنان­كه قبل از اين گفتيم، سير در وادي نور و رحمت است، رحمت رحيميه است. اصل اين صلوات و رحمت و مغفرت، متوجه سيدالشهداء(ع) است و بعد، نازله‏اش كسي را در بر مي‌گيرد كه وارد عاشورا مي‌شود؛ و اين همان معناي شفاعت است.

رسيدن به حيات طيبه و ممات طيبه

دعاي ديگر در زيارت عاشورا كه آخرين منزلت از سلوك با عاشورا در عالم دنياست، اين است: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و َمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد». اين چه موتي و چه حياتي است كه نبي اكرم دارند و آيا انسان مي‌تواند به اين مقام برسد كه حيات نبي اكرم(ص) و اهل بيتش(ع) را پيدا كند و حيات و مماتش، شعبه اي از حيات و ممات ايشان باشد؟

در روايت آمده است: «مَنْ سَرّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنّةَ الّتِي وَعَدَنِيهَا رَبّي وَ يَتَمَسّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلّ عَلِيّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ»(14) اين شجره، شجره طيبه طوبي است كه اميرالمؤمنين7 هستند؛ «اَلسَّلامُ عَلى‏ شَجَرَةِ طُوبى‏ وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهى». اين شجره، آن درختي است كه خداي متعال غرس كرده «ضَرَبَ اللّه ُ مثلاً كلِمَةً طيبَةً كَشَجَرَةٍ طيبةٍ اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها في السَّمآء»(ابراهيم/24) و اين كلمه طيبه همان كلمه توحيد است؛ لذا در روايات توضيح داده­اند كه اصل اين شجره، نبي اكرم(ص) و اهل بيت(ع) هستند و فرع آن، محيط ولايت آنهاست و كساني كه وارد وادي ولايت مي‌شوند سماواتي مي‌شوند (فَرعُها في السَّمآء) و به ثمرات اين درخت و ثمرات ولايت كه «علم» است مي‌رسند. پس، اگر كسي بتواند متولي به اميرالمؤمنين(ع) شود، متمسك به آن درختي شده كه خداوند غرس كرده است و حيات و ممات اهل بيت(ع) را پيدا مي‌كند. در اين صورت، اين انسان، وارد وادي حيات شده و مرگ و زندگي‏اش با ديگران، متفاوت خواهد بود. در آن روايت معروف، فرموده‏اند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِية»(15) اما كسي كه به معرفت امام(ع) مي‌رسد حياتش متحول مي‌شود و به حيات طيبه و ممات طيبه مي‌رسد.

گاهي زندگي برخي از انسان‌ها به گونه‌اي است كه مرگ، پايان اين زندگي و خط تقاطع آن قلمداد مي‌شود و همه آمال‌ و آرزوهاي آنها به پايان مي‌رسد. اين انسان‌ها واقعاً مي‌ميرند و به همين دليل از اين مرگ، گريزان هستند. اما يك نوع حيات ديگر هم وجود دارد كه با مرگ ادامه پيدا مي‌كند؛ مرگ، خط تقاطع اين حيات نيست؛ بلكه زندگي و مردن، در يك مسير قرار دارند و اين مرگ، كمال آن حيات و مقدمه رسيدن به مقامات بعدي است. اين حيات و مرگ، حيات و مرگ اولياي خداست. مرگ اولياي خدا ادامه زندگي شان است؛ چون آرزوها و آمالي دارند كه در اين دنيا امكان دستيابي به آنها وجود ندارد و حتماً بايد از اين بساط، رخت بربندند تا امكان رسيدن به آن مقام برايشان ميسر شود. به همين دليل، اولياي خدا و متقين، مشتاق مرگ هستند؛ «لَولا الاَجَلُ الذي كَتَبَ اَلله عليهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم في اجسادِهِم طَرفَه عَينٍ، شُوقَاً اِلي الثَّوابِ و خُوفَاً مِن العِقابِ».

‏«شُوقَاً اِلي الثَّوابِ» يعني اينها اشتياق به ثواب‌هايي دارند كه در اين دنيا به دست نمي‌آيد؛ به تعبير ديگر، اشتياق‌هاي بزرگتر از دنيا در دلشان شكل گرفته كه آن اشتياق‌ها در اين دنيا به دست آمدني نيست. همانطور كه بهشت ـ كه نازله رحمت الهي است ـ در دنيا نمي‌گنجد، مراتبي از مقامات قرب و مقامات معرفت و محبت خداي متعال و درك رضوان، و حتي مراتبي از معرفت امام معصوم(ع) جز در آخرت ممكن نيست؛ چون ظرفيت اين دنيا در تجلي حقايق، محدود است. امام صادق(ع) فرمودند: صراط مستقيم كه صراط معرفت الله است هم در دنيا و هم در آخرت وجود دارد؛ يعني گرچه ورود به اين صراط از دنياست ولي اين صراط در آخرت هم ادامه دارد.

“خُوفَاً مِن العِقابِ” هم يعني يك عقوبت‌هايي وجود دارد كه متقين را بي قرار كرده و لحظه شماري مي‌كنند كه هرچه زودتر، سالم از اين دنيا بيرون بروند و گرفتار عذاب و عقوبت و حجاب‌هاي اخروي نشوند. پس، حيات يك عده‌اي در حد حيات حيواني و حيات نفساني است؛ و “يأكلونَ كما تَاكُل الانعامُ” و مرگ هم پايان زندگي شان است، اما زندگي و موتي كه اولياي خدا دارند، اين طور نيست. آنها با مرگ مأنوسند و آن را انتظار مي‌كشند؛ به تعبير اميرالمؤمنين(ع): «وَاللّه‏ِ لاَبنُ أبيطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ»(16) يا به فرمايش حضرت سيدالشهداء‌(ع) در شب عاشورا درباره اصحابشان: «سْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِيَّةِ دُونى اِسْتيناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه»(17)

در ادامه اين معنا مي‌توان گفت: ارواحي كه در انبياء و اولياء و مؤمنين از سرچشمه حيات («اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَي الْقَيومُ») دميده مي‌شود، فراتر از روح‌هايي است كه در انسان‌هاي متعارف وجود دارد. حياتي كه ما در اين دنيا مي‌بينيم مثلي براي درك آن حقايق است. به طور كلي، آنچه ما در اين عالم مي‌بينيم مثلي براي مراتب بالاتر است. مثل‌ها را همه مي‌فهمند اما عبور از اين مثل و رسيدن به ممثل‌ها، كار خواص است. آنچه ما از «حيات» در اين دنيا مي‌بينيم كه جنبشي و خواسته‌هايي و آرزوهايي و اشتياق‌هايي و خوفهايي و طمع‌هايي است، مثلي براي حيات‌هاي برتر و زندگي‌هاي برتر است كه در آنجا آرزوها، خواسته‌ها، تمنيات و تمايلاتي والا در انسان‌ها شكل مي‌گيرد كه در اين دنيا به دست آمدني نيست.

در روايات فرموده‌اند: در انبياء پنج روح وجود دارد: روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج. در اصحاب ميمنه چهار روح است و در اصحاب مشئمه يك روح كه روح المدرج است. روح المدرج همان روحي است كه انسان با آن مي‌خورد و مي‌خوابد و اين تمنيات دنيايي را دارد. يا وقتي روح الايمان دميده مي‌شود انسان توان بر بندگي و اطاعت پيدا مي‌كند و وقتي روح الشهوه دميده مي‌شود اشتها و مبدأ ميلش عوض مي‌شود و كراهت از معصيت خداي متعال پيدا مي‌كند و اگر خوف الهي در قلوب مؤمنين هست به خاطر اين است كه در آنها روح الايمان دميده شده است. وراي همه اينها روح القدس است كه در انبياء دميده شده ‌است و بر اساس آن، هميشه بيدار و پيوسته بصير هستند.

سرچشمه اين ارواح از كلمه حي و از مبداء‌ حي است. سرچشمه اين حيات، وادي ولايت است كه اگر كسي به اين وادي رسيد به اين حيات مي‌رسد و اگر كسي به اين وادي نرسيد به آن حيات راهي ندارد. معصومين(ع) خودشان مستقيم و بدون حجاب تحت ولايه الله هستند و از سرچشمه حيات، بدون حجاب دريافت مي‌كنند اما ديگران براي رسيدن به آن حيات طيبه، بايد به وادي ولايت معصومين(ع) وارد شوند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ»(انفال/24) در روايات فرموده اند: منظور از «لِمَا يُحْيِيكُمْ»، ولايت علي بن ابيطالب(ع) است.‌ يعني كسي كه ولايت در او دميده نشود او مرده است. امام(ع) سرچشمه حيات است و علم امام(ع) آن درياي بيكران يا آن نهر جاري است كه اگر يك قطره‏اش به يك انسان برسد و در روح او جاري شود به حيات طيبه خواهد رسيد؛ «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ»(عنكبوت/64)

آنهايي كه زندگي شان فقط زندگي دنيايي است به لهو و لعب مي‌رسند اما دار آخرت، دار حيوان است. در روايتي فرموده اند: دنيا، ولايت ائمه جور است و آخرت، محيط ولايت ماست؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى».(اعلي/16) هر كسي وارد محيط ولايت ائمه نور شود، وارد حيات آخرت كه دارالحيوان است، شده و هر كسي كه در محيط ولايت ائمه جور داخل شود، حياتش لهو و لعب خواهد بود، ولو وارد عالم برزخ هم بشود؛ چون بنا نيست هركس وارد برزخ شد به حيات اخروي برسد! اينها در جهنم هم كه مي‌روند «ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»(اعلي/13) هستند.‏

بنا بر آنچه گفته شد، موت مؤمن، استكمال همان حيات است و‌ همان حيات در مرتبه كاملتري، در موت حاصل مي‌شود. مؤمن تا نميرد به آن حيات برتر نمي‌رسد. مگر غير از اين است كه در موت، اسباب اين عالم رفع مي‌شود. مگر موت غير از اين است كه اين خورشيد و اين ماه و اين زمين و اين امكاناتي كه در اختيار ماست از قبيل دست و گوش و چشم و پا و… از ما گرفته مي‌شود. آيا حيات ما به اينهاست؟ زندگي ما از اينها نيست كه وقتي از ما گرفته شدند ما بميريم؛ حيات، از سرچشمه بالاتري مي‌آيد و مراتب بالاتري از آن، در عالم ديگر، محقق مي‌شود؛ كما اينكه حيات خود اين دنيا و عالم طبيعت هم مراتبي دارد. يعني همانطور كه اين زمين، دوران بهار و پاييز و موت و حيات دارد (هم چنانكه در توصيف عصر ظهور آمده است: «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»)، عوالم مختلف هم درجات حيات مختلفي دارند.

مؤمن وقتي مي‌ميرد وارد يك عالم زنده تري مي‌شود و حياتش كامل­تر و متعالي­ تر مي‌شود و سرچشمه آن هم ولايت امام(ع) است؛ «وَ أَحْيِ‏ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَةَ». در اين صورت، شعاعي از حيات امام(ع) در او دميده شده و در ظرف خودش سرچشمه حيات خواهد شد؛ «مَنْ سَرّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنّةَ الّتِي وَعَدَنِيهَا رَبّي وَ يَتَمَسّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلّ عَلِيّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِا»(18) لذا انسان مي‌تواند به مقامي برسد كه نفسش ديگران را زنده كند و ديگران با او زنده شوند (نه اينكه فقط خودش زنده باشد)؛ به عبارتي، اگر حيات كسي حيات محمد(ص) و آل محمد(ع) باشد قدرت احياء پيدا مي‌كند و مي‌تواند تصرف كند و قلوب مرده را زنده كند.

پس، مؤمن براي رسيدن به يك اهداف بالاتري مي‌ميرد؛ مي‌ميرد تا زنده‌تر شود «إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لله رب العالمين»(انعام/162) اگر كسي رو به خدا داشت، هم حيات و هم مماتش، سير به طرف خداي متعال خواهد بود. حيات و ممات محمد(ص) و آل محمد(ع) يعني حيات و مماتي كه سير الي الله است؛ و انسان تا از اين عالم عبور نكند مراتبي از سير او واقع نخواهد شد؛ لذا انبياء‌ و اولياء هم بايد وارد عالم آخرت شوند. در واقع، بعد از اين كه همه مراتب كمال اين دنيا طي مي‌شود، عالم قيامت به پا خواهد شد.

‌آنچه كه ما بايد با سير عاشورايي خودمان به آن برسيم اين مقام است و آن حياتي كه از عاشورا در قلوب انسان‌ها دميده مي‌شود و انسان را هم در زندگي فردي و هم در زندگي اجتماعي به يك چنين حياتي مي‌رساند.

پي نوشت ها:

(1) «قال عبدالله بن أبي يعفور: سألت أباعبدالله الصادق(ع): ماالعلة أن لا دين لهؤلاء وما عتب لهؤلاء؟ قال: لان سيئات الامام الجائر تغمز حسنات أوليائه وحسنات الامام العادل تغمز سيئات أوليائه».

(2) اللهوف، سيد بن طاووس، ص119

(3) مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح، ص179

(4) علل الشرايع، ج1، ص127

(5) كامل الزيارات، ص177؛ زيارت عاشورا، مفاتيح الجنان، ص454

(6) الكافي، ج2، ص126

(7) الكافي، ج4، ص74.

(8) كامل الزيارات، ص135

(9) الكافي، ج4، ص75

(10) معاني الاخبار، ص36

(11) امالي صدوق، ص359

(12) فضائل الشيعه، ص34؛ الكافي، ج1، ص265

(13) الكافي، ج2، ص625

(14) الكافي، ج1، ص209؛ الحياة، ج2، ص671

(15) كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص409؛ تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج16، ص246

(16) كشف اليقين، ص181؛ نهج البلاغه، خطبه5، ص53

(17) مقتل مقرم، ص262

(18) بحارالانوار، ج23، ص139

نویسنده: حجت الاسلام محمدمهدی میرباقری

 

 نظر دهید »

زندگی نامه امام حسین علیه السلام

16 آبان 1393 توسط بديع الزمان

خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام

ولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , كه درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش , امين وحى الهى , جبرئيل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبير) (4) كه به عربى (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن كه تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه (6) كشت , و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسين (ع ) و پيامبر (ص )

از ولادت حسين بن على (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد. (8)
انس بن مالك روايت مي كند: وقتى از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي دارى , فرمود: حسن و حسين را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد وآنان را مي بوييد و مي بوسيد. (10)
ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه : رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند كه فرمود:حسين از من و من ازحسينم (12)

حسين (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست . پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد , جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند…
در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شركت داشت.(13)
به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد. در زمان حكومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى …. (14)

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى يك روز كه معاويه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشى فراخواند, امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه برآمد, و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام , بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پايين بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت كه اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه به شهادت رساندن, از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت .(16) معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت …

قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاكم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد.(17) آن گاه كه افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است , اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان ازامام حسين (ع ) كه در مكه به سر مي برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد, و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه برساند, آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ,بلكه عليه او قيام كرده است .
يزيد كه حركت مسلم را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بنى اميه بود) به كوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد, و در طول راه مكه به كربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت كه : مقصود من از حركت , رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم . و اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.
رسول گرامى (ص ) و اميرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پيشوايان پيشين اسلام , شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود. (19) و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسين (ع ) در كربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته , از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد. به ويژه كه خود در طول راه مي فرمود: من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. (20) هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد. و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند، غافل از اين كه فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر, و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد كشيد.
بارى امام حسين (ع ) با همه اين افكار و نظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد, و كوچكترين خللى در تصميمش راه نيافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دريافت . نه خود تنها, بلكه با اصحاب و فرزندان كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و كشته شدند, و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقيمانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست , و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست .
راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند, و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوت راني هاى او و عمالش را مي شنيدند, چقدر از اسلام متنفر مي شدند, زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد, به راستى نيز تنفرآور است … و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنيديم و خوانديم كه در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبت بار يزيد, هماره و همه جا دهان گشودند وفرياد زدند, و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگباز وشرابخوار است , هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تكميل كرد, طوفانى در جانها برانگيختند, چنان كه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف ميخواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت . از همان اوان شهادتش تا كنون , دوستان و شيعيانش , و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را, سالروز قيام و شهادتش را با سياهپوشى و عزادارى محترم مي شمارند, و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز ميدارند. پيشوايان معصوم ما, هماره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند, در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.
ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان كه صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن كه اشعار را تمام كردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود. (21)
نيز از آن جناب است كه فرمود: گريستن و بي تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى كه به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد. (23)
امام صادق (ع ) مي فرمايد: ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . (24) زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملكوت خوبي ها و پاكدامني ها و فداكاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد, بلكه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى , فداكارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزدمينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.

———————————————————–

پي نوشتها:

(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم . ر. به . ك . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر يزيد بن سكن انصارى باشد. ر. به . ك . اعيان الشيعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شيخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبير بر وزن حسين , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ك . وسائل الشيعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) كافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - كمال الدين صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذكرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور كه بعضى ازمورخين گفتهاند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگى امام حسين (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفيد, ص 173.
(16) رجال كشى , ص 94 - كشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به منى بروند, و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل ميكردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات ميروند.
(19) كامل الزيارات , ص 68 به بعد - مشير الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) كامل الزيارات , ص 105.
(22) كامل الزيارات , ص 101.
(23) كامل الزيارات , ص 121.
(24) كامل الزيارات , ص 147.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نقش ولایت پذیری در حادثه عاشورا

به وبلاگ من خوش آمدید

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم ساعات خوشی رو سپری کرده باشید منتظر نظرات گرم شما هستم
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • نقش ولایت پذیری
    • زندگی نامه
      • امام علی (ع)
      • امام حسن (ع)
      • امام حسین (ع)
      • امام سجاد (ع)
      • امام محمد باقر(ع)
      • امام جعفر صادق (ع)
      • امام موسی کاظم (ع)
      • امام رضا (ع)
      • امام محمد تقی (ع)
      • امام علی نقی (ع)
      • امام حسن العسکری (ع)
      • امام مهدی صاحب الزمان
  • سخنان علما
    • ناصر مکارم شیرازی
    • جعفر سبحانی
    • لطف‌الله صافی گلپایگانی
    • حسین نوری همدانی
    • سید علی خامنه‌ای
  • عاشورا
    • ورود امام حسین(ع) به سرزمين كربلا
    • برخورد امام حسين(ع) با لشکر حرّ بن يزيد رياحي
    • پیوستن حضرت حر به لشکر امام حسین (ع)
    • وقايع صبح عاشورا و خطبه امام حسین(ع)
    • پیوستن حضرت حر به لشکر امام حسین (ع)
    • یاران امام حسین (ع)
    • شهادت حضرت علی اصغر (ع)
    • شهادت حضرت علی اکبر(ع)
    • شهادت حضرت اباالفضل العباس (ع)
    • شهادت حضرت ابي عبدالله الحسين (ع)
    • شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابيطالب(ع)
    • شهادت جوانان هاشمی در روز عاشورا
    • بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع)
    • نماز ظهر و شهادت حبيب بن مظاهر
    • ذکر وقایع شب عاشورا
    • فرستادن سرهای شهداء به سوی كوفه
    • مقتل جمعی دیگر از یاران امام حسین (ع)
    • وقايع تا روز تاسوعا و ورود شمر ملعون
    • مقتل شهدای حمله اول

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس